بنده اعتقاد دارم یک صفاتی را خداوند به این انسآن ها داده که شاید ما از تقلید اون صفات عاجز بمانیم. امّا امکان دارد این صفات در تمام اقشار جامعه به وجود آید تا بتوانیم روز قیامت پشت سر سیّد السّاجدین باشیم.
اوّلین صفتی که خداوند به این امام و به این بزرگوار داده بود، اخلاص بود. دوستان و سروران گرامی! اخلاص به من وشما ارزش می‏دهد. اخلاص انسان را ماندنی می‏کند. چه چیز باعث شد که این انسان امروز زندگی‏اش، شخصیّتش ورد زبآن ها باشد؟ چه چیزز باعث شد بعد از 1400 سال خودش و مکتبش بماند؟ خدایی بودنش بود. اگر من و تو هم خدایی باشیم، می‏مانیم؛ و گرنه حذف می‏شویم. همان‏طور که خیلی‏ ها حذف شدند.
خداوند در قرآن می‏فرماید: «مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَ مَا عِندَ اللّهِ بَاقٍ». امام زین‏العابدین این آیه را در شب خود پیاده کرد. در روز خود پیاده کرد، در تعادلش با مردم پیاده کرد. پس ماند.
«مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ؛ هر آن چه که نزد شماست محو می شود.» از بین می‏رود. هر آن چیز که به اسم خودت می‏رود، نابود می شود؛ با مرگت یا با از بین رفتنت در مرحله‏ ای که در اختیار تو قرار دارد. «مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَمَا عِندَ اللّهِ بَاقٍ»؛ امّا آن چیز که در زمان و زندگی‏ام به اسم خدا کردم و نزد خدا گذاشتم، می‏ماند.
صف اوّل: یکی از صفاتی که در این انسان وجود دارد، خدایی ‏بودن اوست. به همین خاطر در معنای اخلاص، عرفا و اهل تصوّف و بزرگان می‏فرمایند: «معنای اخلاص این است که تصفیة الفعل من ملاحظة المخلوق؛ پاک کردن افعّال از شوق و رغبت نگاه به مخلوق»؛ سجده‏ی من برای خدا باشد، سخنرانی من برای خدا باشد، همایش را برگزار کردن برای خدا باشد. سببی که امام سجّاد را وادار می‏کرد تا این‏که در شب خانه‏ های اهل مدینه را طواف بکند و انفاق بکنند، در شب و شعارش این بود که صدقه‏ی شب، غضب خدا را خاموش می‏کند، چه چیز بود؟
اخلاص اگر برای من مهم باشد، نگاه مخلوقین باید صبح در خانه ‏ها بزنند و بگویند: من یا موسسه‏ ی من یا یاران من به تو کمک می‏کنند. بیشتر از صد خانه توسّط امام زین ‏العابدین تامین می ‏شدند؛ و آنان نمی‏دانستند چه کسی سبب امرار معاش آن ها می شود؟
وقتی امام فوت کردند و این درب بسته شد، فهمیدند که این همان انسانی بود که در دل شب، خوراک را در کنار خانه‏ها می‏گذاشت. این صفتی است که من عالم، من ملا، من طلبه یا تو مدیریا مسوول یا تاجر یا زن و یا مرد… اگر ما امروز جمع شدیم تا از زین ‏العابدین(علیه السلام) بشنویم برای این است که بشنویم و عمل بکنیم تا این‏که این زینت را خداوند به من وشما بدهد.
باور بکنید مدیرانی هستند، تجّاری هستند کسانی که شهرت دارند در جامعه ‏ای امّا در دل شب این عمل را انجام می‏دهند، هستند من شاهدم. اخلاص انسان را ماندگار می‏کند. معنای زیبای اخلاص اززبان یکی از عرفای دیگر این است «الاخلاص نسیان رویة الخلق بدوام النظر الی الخالق»، الان من دارم سخنرانی می‏کنم. اگر سخنرانی من خدایی باشد، نگاه کردن شما، نگاه‏ نکردن شما، تعریف شما، بدگویی شما برایم مهم نیست.
من نمی‏بینم، چون فقط دارم نگاه خدا را به خودم می‏بینم؛ و مشغول نگاه خدا هستم. آن‏قدر در راه خدمت به خلق خدا و طاعت و بندگی خدا باید مشغول نگاه خدا باشیم که نگاه مردم را فراموش کنیم.
صفت دوم: مراقبت به نظر بنده یکی از اسبابی است که صحیفه ی سجّادیه را رونق داد، نورانی کرد، بقا و بها داد. مراقبت قلبی امام سجّاد با خدا بود. اگر قلب تو خدا را برخود مراقب نبیند، چنین کتابی به وجود نمی‏آید؛ که بعد از 1400 سال جوانانی بیایند و خط به خط آن را حفظ کنند و لذّت ببرند.
امام سجّاد این آیه را در خود پیاده کرده بود: «اَلَمْ یَعْلَمْ بِاَنَّ اللَّهَ یَرَی؛ آیا نمی‏داند بر این‏که خدا می‏بیند؟» من خطیب باید این آیه شعارم باشد، تاجر باید این شعارش باشد، مسوول باید این آیه شعارش باشد.
یکی از مناجات‏های زیبای امام سجّاد با خداوند را در این کلمات ما می‏بینیم. در دل شب تنها نشسته و با خدا مناجات می‏کند و می‏فرماید: «وَ هَذَا مَقَامُ مَنِ اسْتَحْیَا لِنَفْسِهِ مِنْکَ، وَ سَخِطَ عَلَیْهَا، وَ رَضِیَ عَنْکَ؛ خدایا! این مقامی که من در حالت اوّل نفسم؛ مقامی است که از نفس تو بیزار شدم، از نفس خودم ناراضی شدم و راضی هستم به تو.»
یکی از مراحل رسیدن انسان به خدا، از بین بردن نفس است. چون طبیعت نفس امارة بالسوء هست؛ اگر او را تربیت نکنم، «وَ اَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی فَاِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَاْوی»؛ پای اوّل بر روی نفس، پای دوم در بهشت.
مراقبت خداوند احساسی است که در تک‏تک ما به وجود آید؛ تا این‏که ظلم نکنیم، تا غیبت نکنیم، تا خیانت نکنیم. شاعر می‏فرماید:
بر در این خانه گستاخی ز چیست                  گر همی‏دانند کاندر خانه کیست
امروز منیّت و ندیدن خدا بزرگ‏ترین آفت شده است. وقتی بدانم که خدا دارد من را می‏بیند، کینه‏ها از بین می‏رود، کدورت‏ها از بین می‏رود؛ چون قرار است بمیریم. صحبتم را با این شعر پایان می‏برم. فقط امیدوارم خداوند من و شما را مورد قبول درگاه خودش قرار دهد. دوستان یک فرمول عرفانی هدیه‏ ی این بنده‏ ی حقیر باشد به این مجلس مبارک.
اهل دل می‏فرمایند: چطور می‏توانی بفهمی که کار تو خدایی است یا نه؟ نشستنت، سخنرانی‏ات، گریه‏ات، خنده‏ات… می فرمایند: قبل از هر کار یک علامت سوال بر روی آن عمل بگذار. سیّد حسین توانا! چرا می‏خواهی سخنرانی کنی؟
چرا می‏خواهی انفاق بدی؟ چرا می‏خواهی سجده کنی؟ چرا می‏خواهی خدمت کنی؟
اگر در جوابی که به خودت می‏دهی، خدا را دیدی؛ ادامه بده. اگر خدا نبود، بایست. علامت سوال بر روی هر عملی، زندگی ما را تغییر می‏دهد.
جهان ای برادر نماند به کس              دل اندر جهان آفرین بند و بس
مکن تکیه بر ملک دنیا و پشت            که بسیار کس چون تو پرورد و کشت
چون قرار است که بمیریم، به نظر من این جلسه فرصت است، چقدر از زندگی امام زین ‏العابدین(علیه السلام) شنیدیم یا حجّتی است بر ما یا علیه ما.

برگرفته از صحبت های «شیخ حسین توانا» عالم اهل سنّت استان هرمزگان

منبع: کتاب «سجاده خورشید» به کوشش احمد پهلوانی

 

پاسخ دادن

دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را وارد کنید